سانسور ، ابعاد جالبی دارد . یکی از خنده دارترین آن ، ماجرای خود سانسوریست ! وقتی کسی بداند که ممکن است کارش مسئله دار شود ، گرفتار خودسانسوری می شود . یعنی تا چیزی را می خواهد خلق کند ، پیش خود فکر می کند که ، نکند به آن گیر دهند ! همین مسئله باعث می شود که او به جای خلاقیت و نو آوری و صراحت گویی ، اسیر تکرار و کهنگی و ابهام شود !
من فکر می کنم ، آنچه در نمایش نامه نویسی ، مسئله ساز اصلیست ، خود سانسوریست . نه سانسور ! نویسنده ی بدبخت ، تقصیری هم ندارد . دیوانه نیست که یک عالمه وقت بگذارد ، سر چیزی که آخرش نداند ، مشکل دارد یا نه ؟!!! پس تصمیم می گیرد که عطایش را به لقایش ببخشد !!!